ني ني گولو

خاطره زايمان

  22 آذر روز زايمان   اپيزود اول :     خيلي حرصم دراومد كه شب رو نتونستم باخيال راحت بخوابم.. نميشد بجاي 6:30 كله   سحر 10 صبح  بيمارستان ميبوديم ؟   يه جورايي سرخوش از تخت اومدم بيرون.. دلم ميخواست حليم بخورم. ولي حيف      كه از 8 شب ديشب غذا و از 12 شبم آب هم ممنوع بود ...   دوست داشتم يه آرايش توپ كنم ولي گفتم شايد تو بيمارستان بهم گير بدن ‘ براي   همين  به يه رژ كمرنگ بسنده كردم.   از قيافه مامان و بابا و همسري نگراني ميباريد ولي من همچنان رو ابرا بودم ...   انگا...
28 دی 1390
30110 0 58 ادامه مطلب

آخرين شب دو تايي بودنمون

21 آذ ر( روز قبل زايمان )   مامان اينا خونمون بودن  و من مثل اين ماليخولياييا گيج گيج ...   ناخودآگاه وقتي از جلوي آينه رد ميشدم شعره  " لحظه ديدار نزديك است" به ذهنم ميومد....   از ساعت 8 شب قرار بود چيزي نخورم و شامم يه چيزسبك باشه. مامانم قربونش برم برام يه سوپ پر ملات گذاشته بود كه از هر چي شيشليك و كله پاچست سنگين تر بود   ‘ منم گشنه تر از هميشه يه عالمه خوردم... هيچ وقت انقدر گشنم نميشدا .   همش دم پنجره ميرفتم ‘ دوست داشتم مثل اين فيلما و كتابا هوا ابري باشه و بارون يا   برف بياد تا رمانتيك تر باشه ؛ ولي&n...
27 دی 1390

تولد یک نی نی گولوی واقعی

٢٢ آذر ساعت 14:10 دقیقه نی نی گولوی من با وزن 3095 و قد 50 سانت , متولد شد. بیمارستان عرفان - دکتر آزیتا صفارزاده کرمانی - زایمان طبیعی   اسم پسر نازم رو کیان گذاشتم.     ...
6 دی 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ني ني گولو می باشد